کد خبر: ۵۸۴۴۶
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۳۹۴ - ۰۰:۱۳ 07 July 2015
ليلة القدر » از دلنشين ترين و مبارك ترين گلواژه هاي قرآن است كه در سورة شورانگيز و تحوّل آفرين « قدر» سه بار تكرار شده است و شايد تكرار اين واژه ها به جاي استفاده از ضمير، خود دليلي براهميت و حساسيت اين شب باشد «. آيه آغازين اين سورة به ظاهر كوچك و كوتاه پس از « بسم الله الرحمن الرحيم » ، « انا انزلناه في ليلة القدر » مي باشد. با يك بررسي اجمالي در قرآن معلوم مي شود هر جا سخن از توحيد است براي خداوند ضمير مفرد به كار رفته است مثلاً مي فرمايد : « اناربّكم فاعبدون » ، ( پروردگار شما من هستم پس مرا عبادت كنيد ) ، ( انبياء ، 92) يا مي فرمايد: « اناربّكم فاتقون » ، ( من پروردگار شما هستم پس از من پروا كنيد! ) ، (مؤمنون ، 52) يا مي فرمايد : « انني انا الله » ، ( همانا من پروردگار و خداي يگانه هستم ) ، (طه ، 14). يا در مواردي كه خداوند كاري را بدون واسطه انجام مي‌دهد از ضمير مفرد براي خداوند استفاده شده است ، مثلاً مي فرمايد : « و انا الغفور الرحيم»، ( من بخشنده مهربانم) ، (حجر ، 49) يا وقتي به ارتباط تنگاتنگ و بدون واسطة خداوند با بندگانش اشاره دارد از ضمير مفرد استفاده مي كند : « فانّي قريب » ، ( من به بندگانم نزديكم ) ، ( بقره ، 186) . ولي در مواردي كه در مقام بيان عظمت و شرافت نعمت است از ضمير جمعمانند «انّا » استفاده مي كند مثلاً مي فرمايد : « انّا اعطيناك الكوثر » ، ( ما به تو كوثر داديم ) ، (كوثر ، 1) يا در مواردي كه خداوند كاري را با واسطه انجام مي دهد از ضمير جمع استفاده مي شود مثلاً مي فرمايد: « و انزلنا من السماء ماءً » ، ( ما از آسمان آبي فرو فرستاديم ) ، (مؤمنون ، 18) . از سوره هاي قرآن ، چهار سوره با « انّا » شروع شده است كه عبارتند از سورة فتح كه مي فرمايد: « انا فتحنالك فتحا مبيناً » ، ( ما براي تو پيروزي آشكاري قرار داديم ) ، ( فتح ، 1) . سوره نوح كه مي فرمايد : « انا ارسلنا نوحاً الي قومه » ، (ما نوح را به سوي قومش فرستاديم ) ، ( نوح ، 1). سورة كوثر كه اشاره شد مي فرمايد : «انا اعطيناك الكوثر » ، (ما به تو كوثر عطا كرديم ) ، ( كوثر ، 1) و سوره قدر با مطلع : « انا انزلناه في ليلة القدر » ، ( ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم ) ، ( قدر ، 1) . كه شايد در يك حالت پيوستاري به هم افق بودن رسالت اولين پيامبر او لوالعزم و صاحب شريعت ، پيروزي مكتب اسلام ، استمرار خط رسالت و نافرجام نماندن آن و نزول آخرين كتاب وحياني و آسماني با آغازي يكسان اشاره دارند.براي شناخت « ليلة القدر » بايد در ابتدا معني « قدر » را بدانيم و با كار برد آن در مصحف شريف آشنا شويم : « قدر » به معني سنجش و اندازه گيري مي باشد . در جهان بيني قرآني امور، بي حساب و كتاب نيستند و خداوند براي هر پديده اي اندازه اي قرار داده است : « قد جعل الله لكل شيء قدراً » ، ( طلاق ، 3) حضرت علي (ع) در شرح اين آيه مي فرمايد: « قد جعل الله لكل شيء قدراً و لكل قدر اجلاً و لكل اجل كتاباً » ، ( خداوند براي هر چيزي اندازه اي و براي هر اندازه سر آمدي و براي هر سر آمد نظام و قانوني قرار داده است ) ، (نهج‌البلاغه، خ 182) . كار خداوند بي حساب و باري به هر جهتنيست به تعبير ملاّهادي‌سبز‌واري در منظومه : « و في نظام الكل كل منتظم » . هر چيزي پيش خداوند به اندازه است : « و كل شي عنده بمقدار » ، ( رعد ، 8) و « وكان امر الله قدراً مقدوراً » ، (احزاب ، 38) و تمامي آفرينش مبتني بر قدر و اندازه است : « انا كل شي خلقناه بقدر » ، (قمر ، 49) . گنجينه همه امور پيش خداوندست و به تدريج فرو مي فرستد: « و ان من شي الاّ عند نا خزائنه و ماننزّله الّا بقدر معلوم » ، ( حجر ، 21) . هيچ امري بي حساب و كتاب نيست و از طريق ساز و كارها و اسباب و موجبات و مقتضياتي به لحاظ مختصات زماني ، مكاني ، كمّي و كيفي هر پديده اي اندازه گيري مي شودو به تدريج ظهور و فعليت پيدا مي كند . تقدير الهي نيز شايد جز همين نباشد و حتّي هدايت خداوند نيز مسبوق به اندازه گيري مي‌‌باشد: « والذي قدّر فهدي » ، ( اعلي ، 3) . در علوم نظري نظير فلسفه و حكمت نيز اندازه نقش مهمي دارد و آنگونه كه نقل شده است بر سر در آكادمي افلاطون نوشته شده بود : « هر كس هندسه نمي داند وارد نشود » . هندسه ، مأخوذ از واژه اندازه مي باشد كه تدريجاً تغيير يافته و به هندسه تبديل شده است . « ليلة  القدر » نيز امري حساب شده و مبتني بر تمهيدات و زمينه سازي هاي لازم مي باشد و براي قومي و شخصي به گزاف و بي حساب روي نمي‌دهد. قرآن درسوره « طه» وقتي رسالت حضرت موسي (ع) را بيان مي كند مي فرمايد:  «و لقد مننّا عليك مرّة اُخري ، اذا اوحينا الي اُمّك مايوحي . ان اقذفيه في التابوت فاقذفيه في‌اليمّ فليُلقه اليمّ بالساحل ياخذه عدوّ لي و عدوّله و القيتُ عليك محبّة منّي و لتُصنع علي عيني . اذتمشي اُختُك فتقولُ هل ادلّكم علي من يكفُله فرجعناك الي امّك كي تقرّعينها ولاتحزن و قتلت نفساً فنجيناك من الغّم و فتنّاك فتوناً فلبثت سنين في اهل مدين ثم جئتَ علي قدر يا موسي » ، ( و بار ديگر در حق تو نيكي كرده‌ايم آنگاه كه به مادرت آنچه بايد وحي مي‌كرديم . كه او را در صندوق بگذار و آن رادر دريا افكن ، تا دريا او را به ساحل افكند ، تا [ سرانجام ] دشمن من و دشمن او ، او را بيابد و برگيرد ، و در حقّت مهرباني كردم تا زير نظر من بار آيي . چنين بود كه خواهرت [سرگشته] مي رفت و مي گفت : آيا كسي را به شما نشان دهم كه سر پرستي او را عهده دار شود ؟ [ گفتند : آري ] و [ سرانجام ] تو را به آغوش مادرت باز گردانديم كه دل و ديده اش روشني يابد و غم نخورد . [ سپس كه بزرگ شدي ] كسي را [ به غير عمد ] كشتي و تو را از غم و غصه رهانيديم و چنانكه بايد و شايد آزموديم . سپس چندي در ميان اهل مدين به سر بردي ، سپس اي موسي بهنگام [ براي رسالت ] آمدي) ، ( طه ، 37-40 ) .پس از سالها نهايتاً به « قدر » ي رسيد كه بايد مي رسيد و در اين سرآمد و نقطه عطف ، پيامي از سرّ هستي و جان جهان در آن شب عظيم گوش جان موسي (ع) را مورد نوازش قرار داد كه: «انّي انا ربّك فاخلع نعليك انّك بالواد المقدس طويً . و انا اخترتُك فاستمع لمايوحي. انني انا الله لا اله الّا انا فاعبُدني و اقم الصلوة لذكري » ، ( همانا من پروردگار تو هستم ، كفشهايت را [ به احترام ] از پا بيرون كن [ يا تمامي تعلقات را از دل بركن ] و بدان كه تو در وادي مقدس طوي هستي و من تو را برگزيده ام . پس به آنچه وحي ‌مي شود گوش دل بسپار . همانا من خداوند كه جز من خدايي نيست ، پسمرا بپرست و نماز را به ياد من برپادار . ) ،  ( طه ، 12-14) . پيامبر اكرم (ص) نيز پيش از ولادت يا نهايتاً در چند ماهگي پدر خود را از دست داد ، در شش سالگي مادرش دربازگشت از شهر يثرب وقتي حضرت محمد (ص) نيز در كنارش بود در گذشت و تحت سرپرستي پدر بزرگش قرار گرفت ، در همان دوران خردسالي وقايع شگرف و عجيبي مانند شرح صدر و ... در حالات آن حضرت مشاهده گرديده است . وقتي دايه اش حليمه مهره اي به او مي بندد تا از چشم زخم دور سازد ، محمد (ص)  آن را از خود جدا مي سازد و مي گويد خداوند نگهبان من است! با وفات پدر بزرگش ، عمويش ابوطالب سرپرستي او را به عهده مي گيرد ، درنوجواني همراه ابوطالب و كاروانش سفري به شام كرده و در بصري (90 كيلو متري دمشق ) راهب ديرنشيني بشارتهاي موجود در كتب آسماني پيشين را با آن حضرت منطبق ديده و سفارش او را به ابوطالب كرد . در جواني در جنگ فجار شركت و تيرها را از عمويش دفع مي كند و با شركت در « حلف الفضول » در مشاركت اجتماعي و همدردي با مظلومان احساس والاي اجتماعي و انساني و معنوي خود را به ظهور رساند . بر اثر صداقت و كردارنيك خود به « محمد امين » شهرت پيدا مي كند و وقتي بر اثر سيل ، كعبه تخريب شد و پس از تعمير بر سر اينكه كدام قبيله ، حجرالاسود را برجاي نهد اختلاف شد ، خواستندداوري براي نظر نهايي انتخاب كنند ، محمد(ص) را ديدند و گفتند : « هذا الامين رضينا » ، ( اين امين است و ما به داوري او راضي هستيم )! حضرت پارچه اي خواست يا در بعضي روايات عباي خود را پهن كرد و فرمود : سنگ را بر آن گذارند و از هر قبيله فردي گوشه اي از پارچه را برگيرد و حجرالاسود را در جايش قرار دهند و بدينگونه اختلاف حل شد و فيصله يافت . مدتي شباني كرد و خودش نيز بعد از رسالت از آن ايام ياد مي كرد كه براي اهل مكه شباني كرده است و در 25 سالگي به استخدام خديجه در آمده و كاروان تجاري خديجه را به شام برد و با سود سرشاري بازگشت در اين سفر «ميسره » ازكارمندان خديجه (س) همراه محمد (ص) بود و پس از بازگشت از اخلاق نيكوي محمد (ص) و نفرتش از بت ها براي خديجه تعريف كرد و خديجه (س) شيفته آن حضرت شد و پيشنهاد ازدواج به وي داد ، پس از ازدواج زندگي محمد (ص) وارد مرحلة تازه‌اي شد ولي اصول زندگيِ مبتني بر مراقبه و تامّل در خويشتن و خلوت گزيني از جامعه جاهلي و ... ادامه يافت به گونه اي كه در موارد متعددي خديجه (س) براي غذا بردن و ديدار محمد(ص) به « حرا» مي رفت كه مشرف بر كعبه مي باشد و نهايتاً اينكه آن حضرت به رسالت مبعوث شد و در شبي مبارك ، گوهر بسيط قرآني از مبدأ متعالي بر ژرفاي جان حضرت تابيدن گرفت وآن حضرت به نقطه اوج خود آگاهي پيامبرانه اش رسيد ! ليلة القدري كه ريشه در تاريخ زندگي پيامبر(ص) و مراقبه هاي متوالي و مطوّل آن حضرت داشت اعم از خاندان ، يتيمي ، پرورش در صحرا ، مسافرتها ، شباني ، امانت داري ، صداقت ، تنهايي ، گوشه گيريهاي فعالانه توام با تفكر و تامل ، كار و ... نوري درخشان و روشني بخش : « قدجاء كم من الله نور و كتاب مبين » ، از بلنداي غيب وجود بر دل محمد (ص) فرود آمد و از كانون هستي آن حضرت در پيرامون ، پرتو افكند تا ديگران نيز فراگيرند و تعالي جويند .گريه شام و سحر شكر كه ضايع نگشت                    قطــره بــاران ما گوهر يكدانه شد                                                                                                          حافظمحمد(ص) با رستاخيزي كه در جانش پديد آمد رستاخيزي در جهان افكند:پس محمد صد قيــامت بود نقـــد                        زآنكه حل شد در فنـاي حل و عقدزاده ثــانيست احمـد در جهـــان                          صــد قيـــامت بود او انـدر عيانزو قيــامت را همــي پـرسيده انـد                      اي قيــامت تا قيــامت راه چنــدبـــا زبــان حــال مي گفتي بسي                        كه زمحشر حشـر را پـرسد كسي ؟بهراين گفت آن رسول خـوش پيـام                      رمز « موتوا قبل مــوت » يا كــرامهمچنانكه مرده ام من قبــل مــوت                      زآن طرف آورده ام اين صيت وصوتپس قيــامت شــو قيــامت را ببين                      ديــدن هر چيز را شــرطست ايــنتا نگــردي او نــدانــي اش تمـام                          خــواه آن انــوار باشد يــا ظــلامعقــل گــردي عقل را داني كمال                        عشــق گــردي عشـق را داني ذُبالگفتمي بــرهان اين دعــوي مبيــن                        گــربُدي ادراك انــدر خـــورد اين                                                                            مثنوي معنوي : دفتر ششم ، ابيات : 750-759  قرآن ، بنا به تصريح سوره قدر ، در شب قدر برمحمد (ص) نازل شده است . در آيات آغازين سوره دخان نيز مي فرمايد : « حم و الكتاب المبين . انا انزلناه في ليلة مباركه انا كنّا منذرين . فيها يُفرق كل امر حكيم . امراً من عندنا انّا كنّا مرسلين . رحمة ًمن ربك انه هو السميع العليم »، (حم . سوگند به كتاب روشنگر . كه ما آن را در شبي فرخنده فرو فرستاده ايم ، كه ما هشدار دهنده بوده ايم . در آن [شب] هر كار استواري فيصله يابد . كه فرماني از ماست كه ما فرستنده بوده ايم . رحمتي است از سوي پروردگارت ، كه اوست كه شنواي داناست ، ( دخان ، 1-6). و اين شب مبارك كه ظرف زماني قرآنواقع شده در ماه مبارك رمضان واقع گرديده : « شهر رمضان الذي اُنزل فيه القرآن هديً للناس و بينات من الهدي و الفرقان » ، ( ماه رمضان ماهي كه در آن قرآن فرود آمده است ، هدايت و رهنموني براي مردم و دلايل روشن و آشكاري شامل رهنمودها و جدا كننده حق از باطل در بردارد ) ، ( بقره ، 185 ) و جدايي هر امر متعيّن و محقق مي شود .« و ما ادريك ما ليلة القدر » ، ( و تو چه مي داني شب قدر چيست ؟ ) ، ( قدر ، 2) شب قدر شب كوچك و زمان كم اهميتي نيست . بلكه شب « قدر» ، ارزش و منزلت است‌ « ليلة القدر » عنواني است بر زمان بارور و ديناميك و پرفيضان و آبستن جهش و خيزش ، ليلة القدر جوهر زمان و عصاره اوقات حيات انساني است ، زماني فشرده و متراكم است ، كه اگر انرژيهاي آن آزاد شود نسلي را از ركود و ايستايي به جاري شدن و پويايي وا مي دارد و بر مي انگيزاند . مركب راهواري است كه اگر انسان بر آن سوار شود به مقامات عاليه مي رسد . اگر ماه مبارك رمضان « شهر الله الاكبر » باشد شب قدر ، قلب ماه مباركمي باشد . شب قدر شب نزول قرآن و صعود انسان مي باشد ، شب قدر شب وصال و به پايان رسيدن هجران مي باشد.شب قدرست و طي شد نامه هجر                          ســلامٌ فيه حتــي مطلـع الفجردلا در عاشقـي ثابت قــدم باش                                كه در اين ره نباشد كار بي اجر                                                                                                    حافظشب قدر ، شب شهود و شنودست :گوشم شنيد قصه ايمان و مست شد                      كو  قِسم چشم صورت ايمانم آرزوست                                                                                                      مولانا  شب قدر ، بستر پرورش انسانهاي پيشتاز و رسالت دار مي باشد كه چون مشعلي فروزان راه را در اين ظلمتكده دنيا براي خود و ديگران روشن مي كنند و « بيدارگران اقاليم قبله »‌مي باشند . اگر ماه رمضان ، شهرالله باشد شب قدر ، شب لقاء الله است كه بزرگان فرموده اند : « صومواْ للرؤيه » . شب قدر ، مهبانگ معنوي و رستخيزي در عالم جان و « آتشي در نيستان»  است . شب قدر شب سفر از ارض به عرش و از ملك به ملكوت مي باشد كه :زملــك تا ملكــوتش حجــاب بــردارند                      هر آنكه خدمت جام جهان نما بكندطبيب عشـق مسيحــادمست و مشفق ليـك          چــو درد در تو نبيند كه را دوا بكندتو با خداي خود انداز كار و دل خـوش دار              كه رحـم اگـر نكند مدعي خدا بكندزبخت خفتـــه ملــولم بـوَد كه بيـــداري                  به وقت فــاتحه صبح يـك دعا بكند                                                                                                      حافظشب قدر ، شب بازيابي خود گم شده مي باشد . مرحوم دو لابي مي فرمود : در نماز گم كرده هايت را پيدا مي كني ، خودت را گم كرده اي در نماز خود را پيدا كن ! شب قدر شب باز يافت است :اي زخود پوشيده خود را بازياب                              در مسلماني حرام است اين حجاب                                                                                                  اقبال لاهوريشمس گويد : عمر در تفحص حال خودكن در تفحص قدم عالم چون كني ؟!شب قدر ، شب ترميم گذشته و ترسيم آينده مي باشد . شب قدر ، سكوي پرش و دور خيزي براي رسيدن به يك زندگي اصيل ، معنادار ، معقول و تعالي جويانه مي باشد . شبي است كه :گرتكاني خوري در آن يك شب                                نخل عمر از گنه تكيده شود                                                                                              شهرياراز رسول اكرم (ص) نقل شده است كه جبرئيل در مبعث مراتكان داد كه شايد دلالت برتكاندن و زير و رو كردن بكند . شب قدر شب احياي زمينه هاي مرده مي باشد كه :جانهاي مرده اندر قبرتن                                            چون رهند از تن رهيدند از محن                                                                        مثنوي معنوي ، دفتر اول ، بيت : 1931حيات و زندگي براي همگان يكسان نيست . برخي فقط از حيات در مرتبه نباتي و حيواني آن برخوردارند . قرآن نازل ترين مرتبه زندگي را حيات نباتي مي داند كه : « ان الله يحيي الارض بعد موتها » ، ( خداوند زمين را بعد از مرگش دوباره زنده مي كند . ) ، ( حديد ، 17) . مرتبه‌اي بالاتر ، حيات حيواني مي باشد : « كنتم امواتا فاحياكم » ، ( شما مرده بوديد پس  شما را زنده كرد ) ، ( بقره ، 28) . مرتبه اي بالاتر حيات اجتماعي مي باشد : « و لكم  في القصاص حياة »، ( حيات [اجتماعي ] شما در قصاص نهفته است ) ، ( بقره ، 179) .  و نهايتاً حيات فكري و روحي كه در آياتي نظير : « استجيبوا لله وللرسول اذا دعاكم  لما يحيكم » ، ( خداوند و پيامبرش را وقتي كه شما را به پيامي حيات بخش مي خوانند اجابت كنيد . ) ، ( انفال ، 24 ) و آيه : «لينذر من كان حيّا » ، ( تا هر كس را كه زنده [دل] است هشدار دهد . ) ( يس ،70 )شب قدر ، شب رسيدن به زندگي واقعي است ، نور برهان است و نار وجدان :دوش وقت سحر از غصه نجـاتم دادنــد                و اندر ان ظلمت شب آب حياتم دادندبيخــود از شعشعه پرتو ذاتــم كــردند                  بــاده از جــام تجــلي صفاتم دادندچه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي          آن شب قــدر كه اين تازه براتم دادندبعد از اين روي من و آينه وصف جمـال                كــه در آنجا خبر از جلوه ذاتـم دادند                                                                                                      حافظشب قدر ، شب قرآن بر سرنهادن و بردل كردن است . شب قدر شب قرب و وصال استاين كه گويند به عمري شب قدري بوده است      مگر اين است كه با دوست به پايان آرند ؟!                                                                                                الحمدلله رب العالمين
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار