عرق به پیراهن و تعصب بود. با رفتن مهدی به استقلال طرفداران خیلی اذیت شدند. به همین دلیل اصلا دلم نمی‌آمد که بخواهم طرفداران را با رفتنم از پرسپولیس بیشتر اذیت کنم. مهدی هم نمی‌خواست به استقلال برود…
کد خبر: ۷۶۳۰۴۹
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۳۹۸ - ۲۲:۴۶ 15 July 2019

رهبری‌فرد می‌گوید: جواد خیابانی خیلی با من تماس گرفت که با استقلالی‌ها صحبت کرده‌ام که به آنجا بروی. شما دوتا حسابی هماهنگ هستین و حیف است کنار هم نباشین. از این حرف‌ها خیلی به من زد، اما من زیربار حرف‌ها نرفتم.

بهروز رهبری فر همواره مصاحبه هایی داشته است که انتشارش شوکی بزرگ به فوتبال ایران شده است .
بهروز رهبری فر در این گفت و گو که تقدیم حضورتان می شود ، از سال ۱۳۸۰ گفته است. از زمانی که مهدی هاشمی نسب بزرگترین یاغی فوتبال ایران شد و از پرسپولیس به استقلال رفت. او حالا می گوید خودش هم از فتح الله زاده پیشنهاد داشته اما این کار را نکرده است. اما مهم واسطه این پیشنهاد بوده، یک مجری و گزارشگر سرشناس فوتبال یعنی جواد خیابانی.

پیشنهاد می کنیم گفت‌وگوی کامل رهبری‌فر را تا انتها بخوانید:

شنیده‌ایم در دربی اول از ترس نمی‌خواستید وارد زمین شوید.

آن زمان ۲۲ سالم بود و تازه از تیم فتح به پرسپولیس آمده بودم. ۱۲۰هزار نفر تماشاگر در استادیوم آزادی منتظر شروع بازی بودند. در بازی‌های قبلیمان هم ۵۰هزار نفر می‌آمدند اما این جمعیت ترسناک بود. من پس از بیست بازی در دربی، در بازی ۲۱ باز هم پایم می‌لرزید. امروز شرایط معمولیتر شده اما آن زمان اوضاع متفاوت بود. در آن اولین داربی ام به مجتبی محرمی گفتم آقا مجتبی این‌ها چقدر بی‌تربیت هستن، فحش می‌دن! چپ چپ نگاهم کرد و گفت خب تو هم فحش بده! وقتی از پله‌ها بالا آمدم به فرشاد پیوس گفتم آقا فرشاد نمی‌شه الان منو تعویض کنین؟! گفت نه! بیا ده دقیقه بگذره خوب می‌شی!

همان بازی جنجالی سال ۷۳ بود؟!

بله!‌‌ همان بازی که سه هیچ به نفع استقلال تمام شد. اولین کارت زرد بازی را من گرفتم، اما وقتی دعوا شد سرم را پایین انداختم و رفتم رختکن.

اصلا چی شد از فتح به پرسپولیس آمدید؟! آن هم تیمی با یازده ملی‌پوش…

فرشاد پیوس با مربی ما خیلی دوست بود و زمانی که تمرین نداشت، سر تمرین ما حاضر می‌شد و با ما تمرین می‌کرد. آن زمان هنگام تعطیل بودن تمرینات ، بازیکن به فرحزاد نمی‌رفت که قلیان بکشد، سر تمرین تیم‌های دیگر حاضر می‌شد. مربی‌مان به من گفت که فرشاد پیوس می‌خواهد تو را به پرسپولیس ببرد. گفتم سرکارم گذاشته‌ای؟ من کجا و پرسپولیس کجا؟! گفت نه، جدی می‌خواد تو رو ببره! قضیه را به شوخی گرفتم تا اینکه آقافرشاد با من صحبت کرد. مسابقات جام رمضان آن زمان با بازیکنان اصلی در استادیوم دوازده هزار نفری آزادی به صورت سالنی برگزار می‌شد. فرشاد پیوس به من گفت که بیا استادیوم دوازده هزار نفری و با آقای عابدینی صحبت کن. به ورزشگاه رفتم و دیدم حمید درخشان، ناصر محمدخانی و خیلی از بزرگان دیگر در رختکن هستند. افرادی که آرزو داشتم از نزدیک با آنها ملاقات کنم. سراغ آقای عابدینی رفتم و گفت رهبری‌فرد تویی؟! فردا برو هیأت فوتبال و قرارداد ببند. گفتم به این سرعت؟! گفت بله، فرشاد کاپیتان تیمه و هرکس را تایید کنه، مورد تایید من هم هست.

اولین روز تمرین خیلی سخت بود؟

ساکم روی کولم بود و با برادرم به ورزشگاه راه‌آهن رفتیم. نزدیک دو سه هزار نفر در ورزشگاه حضور داشتند. فکر کردم اشتباه آمده‌ام. برادرم از یک نفر پرسید اینجا چه خبره؟! گفت تمرین پرسپولیسه! جمعیت را که دیدم به برادرم گفتم من رفتم خونه! گفت قرارداد بسته‌ای و نمی‌تونی بزنی زیرش. با کلی خجالت نزدیک زمین رفتم. جرأت نداشتم جلوی آن همه اسطوره لباس عوض کنم! شاید باور نکنید اما به دستشویی رفتم و آنجا لباس تمرین پوشیدم! آقا فرشاد من را به داخل زمین برد و به بقیه معرفی کرد. اصلا یادم نمی‌آید در آن تمرین چه اتفاقی افتاد. خیلی استرس داشتم.

مبلغ قراردادت چقدر بود؟

باید۸۰۰هزار تومان برای دریافت رضایت‌نامه به فتح می‌دادم. وسایل خانه‌مان را فروختیم تا پول رضایت‌نامه جور شد و من توانستم با پرسپولیس قرارداد ببندم. یعنی شروع کار من با منفی ۸۰۰ هزار تومان بود! امروز یک میلیارد پول رضایت‌نامه می‌گیرد، یک میلیارد به خاطر قشنگی‌اش و پانصد میلیون هم برای بازی کردنش!

چه اتفاقی افتاد که بهروز رهبری‌فرد ۲۲ساله دفاع ثابت تیم شد؟ آن هم در اولین فصل حضورش…

هر کسی که من را می‌دید، می‌گفت دیوانه‌ای؟ مگر می‌شود با این همه ملی‌پوش به تو بازی برسد؟! راستش خودم هم به این حرف رسیده بودم و گفتم اشکال ندارد، چند سالی نیمکت‌نشین می‌شوم و بالاخره یک روز بازی به من می‌رسد. دفاع وسط آن سال تیم افشین پیروانی، مجتبی محرمی، عبدالله‌نژاد و چند نفر دیگر بودند. اول قرار بود پنجعلی و محمدخانی و درخشان در تیم بازی کنند که وقتی هدایت تیم را قبول کردند، به این نتیجه رسیدند که فوتبال بازی نکنند. درخشان به من گفت دفاع راست بازی کرده‌ای؟ گفتم تا به حال بازی نکرده‌ام اما درخشان گفت باید بازی کنی! برای اولین‌بار در عمرم در پرسپولیس دفاع راست شدم. آن زمان هم دفاع راست پرسپولیس امیرموسوی‌نیا بود که از استقلال به تیم آمده بود. در اولین بازی خوب بازی کردم و تا آخر فصل فیکس شدم. سال بعد یورگن گده به پرسپولیس آمد و به من گفت جلوزن چپ بازی کن. گفتم چپ پا نیستم، گفت فقط تو می‌تونی بازی کنی و به این صورت چند سالی هم در سمت چپ بازی کردم.

زمانی که مهدی هاشمی‌نسب به استقلال رفت، شما هم از استقلال پیشنهاد داشتید. شنیده‌ام به شما بیست میلیون تومان هم بیشتر از مهدی می‌دادند. چرا همراه دوست صمیمی‌تان به استقلال نرفتید؟

شرایط مهدی را دیدم. من با آن شرایط نمی‌توانستم کنار بیایم. از در خانه که خارج می‌شد فحش می‌خورد تا به تمرین می‌رسید. هنوز هم بعضی مواقع فحش می‌خورد! یک‌بار به خانه‌شان رفتم و داشتیم حرف می‌زدیم که یک‌دفعه شیشه خانه پایین آمد. حسابی ترسیدم و گفتم خانه‌تان جن دارد؟ گفت جن کجا بود، مردم با آجر هر روز شیشه خونه رو می‌شکونن! مهدی خیلی اذیت شد.

یعنی فقط به خاطر اذیت‌ها نرفتید؟! عرق به پیراهن وجود نداشت!

چرا، عرق به پیراهن و تعصب بود. با رفتن مهدی به استقلال طرفداران خیلی اذیت شدند. به همین دلیل اصلا دلم نمی‌آمد که بخواهم طرفداران را با رفتنم از پرسپولیس بیشتر اذیت کنم.
چه فردی واسطه انتقال شما به استقلال بود؟! شنیده‌ام آدم مشهوری بوده است…

تا به حال درباره این قضیه صحبت نکرده‌ام اما برای شما بازگو می‌کنم. یکی از گزارشگران و مجریان معروف! خیلی با من تماس گرفت که با استقلالی‌ها صحبت کرده‌ام که به آنجا بروی. شما دوتا حسابی هماهنگ هستین و حیف است کنار هم نباشین. از این حرف‌ها خیلی به من زد، اما من زیربار حرف‌ها نرفتم. مهدی هم نمی‌خواست به استقلال برود…

واقعا؟

بله، علی پروین مهدی را نمی‌خواست. فتح الله‌زاده زرنگی کرد که توانست مهدی را بخرد وگرنه مهدی استقلال برو نبود! علی پروین گفت مهدی شوخی می‌کنه و جو تیم را به هم زده! من در جلسات‌شان حضور داشتم. عابدینی خیلی اصرار کرد که مهدی را نگه داریم اما یک‌بار علی آقا آب پاکی را روی دست عابدینی ریخت و گفت حتی اگه مارادونا هم باشه نمی‌خواهمش. اینها را به گوش خودم شنیده‌ام. زمانی است که شما پیشنهاد از تیم رقیب دارید و وسوسه می‌شوید، اما جریان مهدی آن چیزی نبود که فتح‌الله‌زاده می‌گفت. مهدی را از پرسپولیس بیرون کردند و او از سر لج به استقلال رفت. هنوز هم عاشق پرسپولیس است. پدرش می‌گفت ما خون‌مان هم قرمز است. اما یک سری دوستان این‌گونه نبودند. مثلا علی انصاریان. مگر از پرسپولیس بیرون انداخته بودندش که به استقلال رفت؟! مهدی هرکاری هم کرد، آخر سر معذرت‌خواهی نکرد و نگفت از کارش پشیمان است اما علی انصاریان هرجا که می‌نشیند می‌گوید از کاری که کرده پشیمان است! امروز که از استقلال به پرسپولیس رفتن و برگشتن خیلی سخت و مهم نیست.

کمی درباره قهر و آشتی و دسته‌گل‌هایتان هم صحبت کنیم. دو سه بار با دسته گل سرتمرین تیم حضور داشته‌اید. درست است؟!

آن زمان هم مثل امروز زبان تندی داشتم. به همین دلیل همیشه مشکلاتی پیش می‌آمد. یک‌بار مشکل به بازی الهلال برمی‌گشت. در عربستان بازی داشتیم. من پنالتی‌زن اول تیم بودم اما علی پروین در رختکن گفت که پنالتی اگر شد علی انصاریان بزند. همه چپ چپ به من نگاه کردند و با تعجب پرسیدند که چی شده؟! روحیه‌ام خراب شد. در آن بازی اتفاقا پنالتی شد و علی هم آن را گل کرد. به تهران برگشتیم و خبرنگاری از من پرسید چرا تو پنالتی نزدی؟ گفتم نمی‌دانم، باید از علی پروین بپرسید. همین موضوع باعث شد که با من تماس گرفتند و گفتند علی آقا گفته سرتمرین نیا! گفتم چشم. دو روز بعد محمود خوردبین تماس گرفت که بیا سرتمرین. گفتم چشم. وقتی که اخراج می‌شدم برای بازگشت به تیم التماس کسی را نمی‌کردم. یک‌بار دیگر هم از من پرسیدند تیم شما سیستمی ندارد اما همه بازی‌ها را پیروز شده‌اید. داستان چیست؟ گفتم تیم ما سیستمش علی اصغریه اما مهم نتیجه است که می‌گیریم! همین موضوع شد تیتر روزنامه‌ها که رهبری‌فرد گفته سیستم ما علی اصغریه. دوباره با من تماس گرفتند که علی پروین گفته سر تمرین نیا، گفتم چشم. چند روز بعد هم گفتند بیا که بازهم گفتم چشم!

و دسته گل‌های تاریخی از کجا می‌آمد؟!

خودشان می‌خریدند. من پول خرج دسته گل نمی‌کنم. به من گل را می‌دادند و می‌گفتند آن را به علی آقا بده.

در قرارداد شما که در سال ۸۱ منتشر شد سقف قرارداد را داشتید و ۳۱ میلیون دریافت می‌کردید…

آخرین رقم قرارداد من ۱۳ میلیون تومان است که مدارکش را هم دارم. در تمام این ۱۳ سالی که برای پرسپولیس بازی کرده‌ام، مجموع قراردادهای من به پنجاه میلیون تومان هم نمی‌رسد! تا سال ۷۹ که قرارداد من سفید بود.

در این قرارداد سفید، مبلغی نوشته نمی‌شد؟

جیب‌مان را هم می‌زدند! مثلا عابدینی می‌گفت که این فصل دو میلیون تومان به تو پول می‌دهیم. فصل تمام می‌شد و از پول خبری نبود! یک‌بار با مهدی هاشمی‌نسب سراغ عابدینی رفتیم که یا رضایت‌نامه بده یا پول‌مان را. عابدینی شروع می‌کرد به صحبت کردن و آنقدر حرف می‌زد که دل‌مان برایش می‌سوخت و آخرسر می‌گفتیم ده هزار تومانی ته جیب‌مان پول هست، می‌خواهی آن را هم بهت بدهیم؟! شرایط ما در پرسپولیس این‌طوری بود. ما به دنبال پول نبودیم و البته پول زیادی هم نبود. مثلا اگر بازی با استقلال را می‌بردیم، به ما یک سکه می‌دادند.

یعنی از پاداش هم خبری نبود؟!

با یک مثال این قضیه را برای‌تان تشریح می‌کنم. اولین دوره لیگ بر‌تر کار قهرمانی به روز آخر رسید که استقلال در بازی آخر باخت و ما هم در آزادی حریف را بردیم و قهرمان لیگ بر‌تر شدیم. با خوشحالی به رختکن رفتیم و مشغول جشن بودیم که علی آقا وارد شد. فکر کردیم الان می‌خواهد به ما تبریک بگوید اما همه چیز برعکس شد. گفت فلان فلان شده‌ها الان باید قهرمان می‌شدید؟! تیم شما باید چهار هفته پیش قهرمان لیگ می‌شد. خاک تو سرتان با این قهرمانیتون، اصلا این قهرمانی رو نمی‌خوام! هفت هشت تایتان رو که نمی‌خوام، سه چهار نفری رو هم که می‌خوام بهشون زنگ می‌زنیم. برید خونتون که حال و حوصله ندارم! این بود پاداش قهرمانی در لیگ بر‌تر!

پس درآمد شما از کجا بود؟!

هیچ کجا! هر روز با مهدی هاشمی‌نسب بودم. ظهر به مهدی می‌گفتم چقدر پول داری؟ می‌گفت ۵۰۰ تومان. من هم ته جیبم هزار تومان بود. یک نان بربری و نوشابه می‌خریدیم و به عنوان ناهار می‌خوردیم و بعد هم که باید برای تمرین می‌رفتیم. وقتی مهدی به استقلال رفت موجودی حسابش ۳۰ هزار تومان بود. سپاهان و سایپا آن زمان خوب پول می‌دادند اما ما در بند این حرف‌ها نبودیم.

روز نو

اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار